من به گرافیک مبتنی بر ایده اعتقاد دارم، جایی که فرم (جسم) از حرکت بازمی ماند، ایده(ذهن) پریدن را آغاز می کند

I believe in Graphics based on ideas, when form (body) stops in its tracks, idea (mind) starts flying.
poster cartoon logo tv title tv caption magazine


حالا که بزرگ شده ام، سکوت را فهمیده ام .اما اینجا زندگی همیشه با صدای قیژ قیژ خشک و سردی، مدام و پیوسته به پیش می رود. انگار که در تهیگاه یک چرخ دنده بزرگ زندگی میکنم. بعضی وقتها که به مرز دیوانگی می رسم، از شهر می گریزم و پناه می آورم به کودکیم. می آیم به همین دشت و دراز می کشم همان جایی که زمانی، مثل یک درخت از زمین سبز شده بودی. تکیه میدهم به پای چوبیت و منتظر می مانم تا برایم حرف بزنی.
حالا که از سی سالگی گذشته ام، حالا که بزرگ شده ام، می دانم که درک سکوت نوعی فضیلت است، می دانم که در سکوت رازیست از جنس خودش، یک راز ساکتِ سر به مهر که هیچ وقت گشوده نمی شود.
مترسک! حالا معنای تمام چیزهایی که در هفت سالگیم می گفتی، می فهمم . اما یک چیز را هنوز نمی دانم، چیزی که عذابم می دهد;

چرا ما آدمها زود بزرگ می شویم؟

 


آبان - 1389
شباهت های خیلی ناگزیر!

آذر - 1389
يك آسمان دريا
مَرد(1)
مَرد(2)
تعلیق به شیوه بُسک

دی - 1389
ماهی سیاه کوچولو
كاشفان فروتن دنياي نامرئي
کابوس بلوار کشاورز
مرد(3)

بهمن - 1389
مترسک (1)
مترسک (2)
اسبي بي‌زين، بي‌سوار، بي‌افسار
زندگی مثل شعر است

اسفند - 1389
من مرده ام!؟

فروردین - 1390
پوستر های فیلم جدایی نادر از سیمین / اصغر فرهادی

خرداد - 1390
شباهت باورنکردنی
خواب

تیر - 1390
جهان اینه ای
تهران !
این داستان پایان ندارد!

مرداد - 1390
برای کسانی که از شک کردن نمی هراسند
ماجرای خاله کوکب من و استفان هاوکینگ!
فضانوردان باستانی

شهریور - 1390
گرافیک پویای ایران!
شاه سفید
آخرین نبرد
آقای آمریکا سلام!
جشن باشکوه سینمای ایران

مهر - 1390
در جهان چه خبر است!

آبان - 1390
ملتی که از جنازه انتقام می گیرد!
عجب بازی هایی دارد روزگار!
آخرین گلوله ات را شلیک کن سرباز!
یک کیلو عضله سنگینتر است یا یک کیلو مغز؟
جوجه دیکتاتورها چگونه از تخم بیرون می آیند؟

آذر - 1390
غزال
مرگ

دی - 1390
كشف دورترين كهكشان شناخته شده با نام (WH33) Watermelon Hanging یا هندوانه معلق
فیلم با پوسترش آغاز می شود!
من

بهمن - 1390
برنامه هفت / هفته آینده
کپی آگاهانه یا شباهت ناگزیر، مسئله این است.
شک کن و از این سینما بیرون برو

اسفند - 1390
وودی الن هم عاشق جدایی نادر از سیمین است
آنجلینا و اصغر!
ما هنوز هم در سالن دادگاه ایستاده ایم و با چشمانی نگران، منتظریم تا ترمه تصمیمش را بگیرد!
جزیره

اردیبهشت - 1391
Hey Google!!!
بیداری رویاها
مولانا و من (1)
وقتی که انیشتن احساس حماقت کرد
یک پوستر هالیوودی برای یک فیلم ایرانی!

خرداد - 1391
مولانا و من (2)
شب زفاف حقیقت
مولانا و من (3)
مولانا و من (4)
مولانا و من (5)
یاد داشتی بر پوستر فیلم یه حبه قند

تیر - 1391
درِ این گرافیک را باید گل گرفت!
چه می کنه این تعصبات نژادی
دماغ و دروغ
آزادی

مرداد - 1391
پوستری برای برج بابل
من و مولانا(6)
سکوت
موبایل
جهان از ما آغاز می شود
المپیک لندن و ...
مولانا و من (7)

شهریور - 1391
قطره افزایش میل جنسی
دلها به یاد خدا آرام می گیرد
مشتی گندم، پاره ای شکر
جان
مولانا و من (8)

مهر - 1391
مردان خاکستری
جهان هستی از انسان نا امید شده است
موسیقی افلاک
خط سوم

آبان - 1391
کلامی پر مغز از شمس پرنده
گرافیک محفلی
هیچ چیز اتفاقی نیست

آذر - 1391
کلید
عقل و عشق
حریم تخت خواب سلطان!
انسان
دروغ
بابا یعقوب
حقیقت
جهان مجازی

دی - 1391
شیر و آهو
لابراتوارِ روح
علم بهتر است یا ثروت؟
نیایش چند هزار ساله
شکار خویشتن
عقابِ درون
آلباتروس
درخت توتِ من
حسی شبیه ناظم حکمت
جنگ خلیج فارس در اسناد محرمانه

اسفند - 1391
رویا، واقعیت
بیداری رویاها
کودکی شمس
عباس دوران
درخت تنهای درونم
اظطراب، ترس، مرگ

فروردین - 1392
حریم سلطان
آی خانه دار، بچه دار، زنبیل و بردار و بیار
وقتی در تنهایی به توالت می روید
پروموتئوس
قانون یا قرارداد

قانون یا قرارداد


 NATHER

قوانینی که از نظر ما بر جهان حاکمند، قرار دادهایی هستند که خودمان با جهان بسته ایم، نسل بشر با این قوانین بزرگ شده و بعد از گذشت هزاران سال، این قوانین، عادات ما شده اند.

شعور و آگاهی ما محبوس در زندانی است که خودمان ساخته ایم و جهان اینگونه به نظر می رسد چون ما می خواهیم، چون باور کرده ایم که جهان فقط می تواند اینگونه باشد.
این، تنها جهانی است که ما می شناسیم و تقریبا غیر ممکن است که جهانی را تصور کنیم که جاذبه، سقوط و درد و رنج ندارد.

ما در حال بریدن شاخه ای هستیم که خود بر روی آن نشسته ایم! ما در ته چاله ای زندگی می کنیم که خود کنده ایم. ما در پس دیوارها یی زندگی می کنیم که خود ساخته ایم.
ما تمام عمر، در ایمنی و راحتی کامل، از پشت شیشه ی پنجره، جهان بیرون را تماشا می کنیم و لذت می بریم، اما راه دیگری هم هست که رهرو چندانی ندارد، می توانیم دیوار را ویران کنیم و قسمتی از جهان باشیم تا دیگران به تماشای ما بنشینند!
تقریبا تمامی آدمها، راحتی و امنیت زندان را انتخاب می کند و تعداد بسیار اندکی، آزادی، بی قراری، و لذت کشف ناشناخته های ترسناک را!

انتخابمان هر چه که باشد، هزینه اش را می پردازیم، فقط مشکل اینجاست، که نمی فهمیم سود کرده ایم یا زیان، چون چیزهایی که از دست می دهیم، همیشه با متر و ترازو قابل سنجش نیستند!



پروموتئوس


PROMETHEUS POSTR

داستانِ فیلم "پرومتئوس" در مورد عده ای دانشمند و محقق است که براساس مطالعات باستانشناسی، به این نتیجه می رسند که نسل بشر را موجودات فرازمینی و قدرتمندی خلق کرده اند که هنوز وجود دارند و در سیاره ی دیگری زندگی می کنند که فاصله بسیار زیادی از زمین دارد، این دانشمندان برای ملاقات با آفرینندگان خود به آنجا سفر می کنند. همراه آنان یک ربات انسان نماست که از نظر فیزیکی کاملا شبیه انسان، اما فاقد روح است. نام این ربات دیوید است.

دیوید از از دکتر هالوی می پرسد:
چرا می خواهید خالق تون رو ببینید؟
دکتر هالوی: چون می خواهیم بپرسیم چرا ما رو خلق کردند.
دیوید: فکر مي کني چرا انسان‌ها من (رباتِ انسان نما) رو درست کردن؟
دکترهالووی: درستت کرديم چون مي تونستيم!
دیوید: می تونین تصور کنین که چقدر نااميد کننده خواهد بود، اگر همين جواب رو از خالقتون بشنويد؟


وقتی در تنهایی به توالت می روید


توالت فرنگی

شعار یک مجله روانپزشکی در آمریکا این بود:
"وقتی در منزل تنها هستید و به توالت می روید، در را باز می گذارید یا می بندید؟"
نکته ی خلاقانه این شعار این است که انگشت بر روی نقطه ضعف انسانهای جامعهِ امروز گذاشته است، همه ما کم و بیش نگران سلامتی مان هستیم و به دنبال نشانه بیماری در خودمان می گردیم، این از عوارض زندگی پراسترس شهری است. بنا براین وقتی در یک آگهی، یک رفتار شخصی، تلویحا به عنوان نشانه بیماری مورد تاکید قرارمی گیرد، بیش از پیش نگران می شویم!

از طرف دیگر، گروه هدف این شعار، بسیار گسترده است، به هر حال شما یا در را می بیندید یا نمی بندید، راه سومی وجود ندارد! بنابراین من که در توالت را بازمی گذارم، بعد از شنیدن این شعار در یک آگهی، با خودم می گویم نکند این کار من نشانه یک بیماری روحی روانی است؟ حتی اگر آن را نشانه یک بیماری ندانم، حد اقل کنجکاو می شوم تا دلیل این رفتارم را بدانم، کسی که در را می بندد نیز همین وضعیت را مقابلِ این آگهی خواهد داشت و این یعنی که تقریبا تمامی مخاطبان، تحت تاثیر این آگهی قرار می گیرند!



آی خانه دار، بچه دار، زنبیل و بردار و بیار


the call

این، پوستر فیلم THE CALL است، این فیلم که "براد اندرسون" آن را کارگردانی کرده، داستان یک اپراتور مرکز تلفن 911 در امریکاست که با یک تماس مشکوک، درگیر ماجرایی نا خواسته می شود و سعی دارد تا دختر نوجوانی را از دست یک قاتل نجات دهد، قاتلی که قبلا در زندگی خود او نیز حضور داشته است.
پوستر فیلم، ساده طراحی شده و تنها از رنگهای سفید و سیاه و قرمز در آن استفاده شده است، در نقطه طلایی بالا سمت راست چشم نگران تلفنچی قرار گرفته و در نقطه طلایی پایین سمت چپ، نام فیلم در کنار میکروفن تلفنچی لی اوت شده است. بیشترین کنتراستِ تیرگی و روشنی نیز در همین نقطه و در نام فیلم بکار رفته است. یک نقشه شهری، با نام خیابانها و مناطق مختلف شهری، نیز بر روی صورت تلفنچی (شاید به شکل ترکهایی روی پوست) حک شده که نمایانگر فضایی است که داستان فیلم درآن می گذرد.
پوستر روی هیچ بازیگرِخاصی تاکید نکرده، بطوری که حتی چهره بازیگر اصلی آن یعنی "هالی بری" نیز به راحتی قابل شناسایی نیست. همانطور که از نوع طراحی پوستر مشهود است، طراح پوستر تلاش کرده تا به جای تبلیغ و مانور دادن بروی چهره بازیگران، داستان و فضای فیلم را در پوستر خود منتقل کند.

اما نکته مهم، شعاری است که در پوستر خودنمایی می کند:
" سالانه 188 میلیون تماس با 911 گرفته می‌شود، اما این تماس، یک تماس شخصی است"
این شعار آنقدر خوب است که بی واسطه و بدون هیچ تلاش مضاعفی بر بیننده تاثیر می گذارد و فیلم را تبدیل به یک فیلم خاص و منحصر بفرد می کند. کافیست به رقم 188 میلیون تماس"عمومی" فکر کنیم تا به "خاص" بودن این تماسِ "شخصی" پی ببریم. این تاکید بر خاص بودن "تماس"، خود فیلم را هم منحصر بفرد جلوه می دهد.
اگر خاطرتان باشد، شعار فیلم " عوارض جانبی" که قبلا در مورد آن صحبت کرده ایم، این بود:
" با تماشای این فیلم، ممکن است دچار اضطراب، ترس یا مرگ شوید"
با دقت در این شعارها یا اسلوگان ها متوجه می شویم که این شعارها کاملا انحصاری بوده و نمی توانیم آنها را برای فیلم دیگری استفاده کنیم، دلیل آن این است که این شعارها، شعارهایی عمومی و صرفا زیبا نیستند، بلکه کاملا هوشمندانه، از دلِ قصه فیلم، بیرون آمده و بر تمایز و تفاوت این فیلمها با فیلمهای دیگر تاکید دارند.

این شعارها را با شعارهایی که مدام در فضای تبلیغات ایران می شنوید، مقایسه کنید:
از تولید به مصرف
اعتماد شما سرمایه ماست
بانک فلان بانک آینده
اولین و بزرگترین ...
محصولی متفاوت...
با یک بار مصرف، مشتری همیشگی ما شوید
محیطی آرام و دلچسب ...

می بینید، به راحتی می توانید این شعارها را بر روی هر کالا یا خدماتی بگذارید و اتفاقی هم نمی افتد! برای مقایسه بهتر، شعار دو فیلم ایرانی را هم به لیست بالا اضافه می کنیم:
شعار فیلم بوسیدن روی ماه: "سهم من از عاشقی است" و شعار فیلم یه حبه قند هم: " پیشکش به همه خانواده های ایرانی"
شاید شما هم با من هم عقیده باشید که این شعارها فقط جملاتِ زیبایی هستند و نه شعار تبلیغاتی. این شعارها هیچ گونه تفاوت و تمایزی برای فیلم قائل نشده اند، و چون از دل قصه و فضای فیلم بیرون نیامده اند، شخصی سازی نشده و می توانند برای هر فیلمی مورد استفاده قرار بگیرند.

وقتی خود تولید کننده یک محصول، قادر نیست یک شعار متفاوت و خاص! برای محصول خود خلق کند و از یک شعار معمولی و تکراری استفاده می کند، چرا انتظار دارد که مشتریانش محصول او را خاص و منحصر بفرد بدانند؟



حریم سلطان


 حریم سلطان

1- توی فیس بوک صفحه "سریال حریم سلطان" که مربوط به اتفاقاتِ کمر به پایین در دربار عثمانی است، 48,736 لایک خورده و صفحه "امیر کبیر"، بزرگمرد تاریخ ایران، که تمام عمرش را صرف نجات این ملت از بیسوادی و حماقت کرد، 2،342 لایک!

2- از وينستون چرچيل پرسیدند:
آقاي نخست وزير، شما چرا براي ايجاد يک دولت استعماري و دست نشانده به آنسوي اقيانوس هند مي رويد و دولت هند شرقي را بوجود مي آوريد، اما اين کار را نمي توانيد در بيخ گوش خودتان، در ايرلند
که سالهاست با شما در جنگ و ستيز است انجام دهيد ؟
وينستون چرچيل بعد از اندکي تامل پاسخ مي دهد:
براي انجام اين کار به دو ابزار مهم احتياج هست که اين دو ابزار مهم را در ايرلند در اختيار نداريم .
سوال مي‌ شود: اين دو ابزار چيست؟
چرچيل در پاسخ مي گويد:
اکثريت نادان و اقليت خائن

3- به دلیل فراوانی همین اکثریت نادان است که سلسله بی کفایت و وطن فروشی چون قاجار، 130 سال بر این کشور حکومت می کند اما حکومت زندیه که بزرگمردانی چون کریم خان و لطفعلی خان زند دارد، عمرش به 50 سال هم نمی رسد.
به دلیل همین حماقت است که شخصیتی چون امیر کبیر به قتل می رسد و کک کسی هم نمی گزد.
و به دلیل همین حماقت است که بزرگمردی چون مصدق سرنگون و تبعید می شود و همان کسانی که قبل از کودتا شعار زنده باد مصدق سر می دادند، روز بعد از کودتا، نعره زنان، شعار مرده باد مصدق سر می دهند.
و متا سفانه این سنت همچنان ادامه داشته و دارد:
هر کسی که به این کشور بیشتر خدمت می کند، بیشتر از همه به او خیانت می شود.

و این حماقت عمیق و گسترده، همچنان به پیش می تازد!

©2010 Alireza Nosrati - All Rights Reserved
Website Developed by Webnamite